مشکلات همیشه نیاز به راه حل های پیچیده ندارند. این ما هستیم که گاهی با پیش فرض ها و منطق ذهنی پیچیده به سراغ مسائل می رویم و طوری با مسأله برخورد می کنیم که انگار از همان ابتدا خود را برای یک چالش جدی و متوقف شدن در مشکل آماده کرده ایم تا حل کردن و عبور کردن از آن. پس با داشتن چنین ذهنیتی نه تنها صورت مسأله را از آنچه هست بغرنج تر می بینیم بلکه در بارش ذهنی برای یافتن راه حل، گزینه های ساده و دم دستی را نادیده گرفته و بی اهمیت تلقی می کنیم.
فردی را در نظر بگیرید که دقایقی پس از یک اختلاف و مشاجره لفظی جدی با یکی از نزدیکانش با ناراحتی و اضطراب شدید درباره این اتفاق و پیامدهای ناگوار بعد از آن فکر می کند و دشوارترین راه ها را برای روبرو شدن با عواقب احتمالی در ذهن خود مجسم می کند. در نتیجه مرور کردن مسیر دشواری که در پیش رو می بیند، احساس ترس و اضطراب شدیدتری پیدا می کند و در همین ابتدای راه بخش مهمی از توان او برای حل مشکل تحلیل می رود. سپس با این گارد بسته ذهنی اقدام به حل مسأله کرده و برای بهبود اوضاع قدم برمی دارد... حالا تصور کنید که بعد از پشت سر گذاشتن فراز و نشیب های زیاد و صرف انرژی روانی بالا متوجه می شود که درست چند دقیقه بعد از آن درگیری طرف مقابل منتظر یک عذرخواهی ساده و اظهار پشیمانی او بوده تا ماجرا را برای همیشه فراموش کند!
اگرچه این فقط یک مثال بود که برای روشن تر کردن مطلب به ذهنم رسید اما واقعا خیلی از اوقات نحوه برخورد ما با مشکلاتمان –در زندگی فردی و خانوادگی، اجتماعی، شغلی و...- مشابه مثال بالاست. به روش های پیچیده و غریب به ذهن بیشتر از روش های ساده و آشنا اعتماد می کنیم یا تحلیل های تو در تو و چالش برانگیز برایمان جذاب تر جلوه می کند. در حالی که چه بسا مسأله بسیار آسان تر و ساده تر از تصور ما قابل حل است. عوامل متعددی می توانند منشأ ایجاد چنین خطایی باشند که قصد ندارم مستقلا به آنها بپردازم. در عین حال نکاتی را که برای پیشگیری از این آسیب شناختی به تجربه برای خودم مفید دیده ام، برای شما مرور می کنم:
در جستجوی راه حل ها هیچ گزینه ای را نادیده نگیرید یا قبل از بررسی سودمندی، آن را از فهرست خود حذف نکنید.
بسیاری از اوقات کلید معما در یک قدمی شماست اما شما به دیدن فاصله های نزدیک عادت نکرده اید و در دوردست ها به دنبال آن می گردید.
مرعوب علم زدگی و تخصص گرایی عصر حاضر نشوید؛ گاهی سرنوشت کارها تنها در دست «عقل سلیم» ماست و نه بیش از آن.
به قصد پرهیز از ساده انگاری و سطحی نگری در دام پیچیده نگری و تئوری بافی نیفتید.
عادت های خود را بشناسید. عادت ها معمولا قدرت خلاقیت شما را در فرآیند حل مسأله از بین می برند و چشم شما را از دیدن روش های آسان اما «نامعمول و خلاف عادت» می بندند.
به همان اندازه که زمانتان را صرف تجزیه و تحلیل مسأله می کنید، نسبت به بهره وری عملی آن متعهد باشید و از حفط تعادل بین اندیشه گرایی و عمل گرایی غافل نشوید.
اگر در خودتان زمینه هایی از وسواس فکری می بینید آن را جدی بگیرید و با نسبت دادن صفات پسندیده متفکر و تحلیل گر و عمیق نگر بودن –و القابی از این دست- به آسیب شخصیتی خود دامن نزنید.
مشورت و همفکری با افرادی که «نگاه متفاوت» با شما دارند، دریچه های تازه ای را به رویتان باز می کند، به جای چرخیدن بیهوده به دور افکار خود از دیدگاه دیگران بهره بگیرید.
بسیاری از راه حل هایی که به چشم شما نمی آیند شاید حتی یک بار امتحان نشده باشند. به آزمودن فرضیه ها بها بدهید.
روش هایی که دیگران به کار بسته اند و موفقیت آمیز بوده است نه تنها شاید به کار شما نیاید بلکه ممکن است در مورد شما نتیجه معکوس بدهد. معیار، کارآمدی روش برای شخص شماست.
مطلب آموزنده ای بود.سپاسگزارم
سلام. برایم آنجا ممتاز و تحسین برانگیز بود که نوشتید:
" با نسبت دادن صفات پسندیده متفکر القابی از این دست به آسیب شخصیتی خود دامن نزنید".. یعنی/پس "از حفظ تعادل بین اندیشه گرایی و عمل گرایی غافل نشوید. "
فقط میتونم بگم همه چی رو بدون حشو بیان کردید
البته اینکه فرمودید طرف در دام مشکل میفته بجای حل کردنش
من فکر میکنم که دلیلش اینه که طرف چیز دیگه ای رو از مشکل جستجو میکنه نه حل اونو.
بحث مفید و اموزنده ای بود .ممنون که وقت میذارین و مطالب مفید به خورد خواننده هاتون میدین.پیروز باشید
سلام
میشه لطفاً همین پست رو زیر دیپلمی واسم توضیح بدید؟
ببخشید. (: