تا بحال به تفاوت احساس خودتان قبل و بعد از شروع کردن یک ارتباط ساده با شخص دیگری توجه کرده اید؟ تا بحال به این موضوع فکر کرده اید که ما آدم ها چقدر کنار همدیگر احساس امنیت می کنیم یا برعکس چقدر از همدیگر می ترسیم و از کنار هم قرار گرفتن احساس ناامنی می کنیم؟ معمولا جواب این سوال نسبی است و خواهیم گفت: بستگی دارد این شخص چه کسی باشد. حالا یک گام جلوتر برویم.
فکر می کنید شما به عنوان طرف رابطه چطور آدمی هستید؟ آیا اطرافیان شما از بودن با شما احساس راحتی می کنند یا در تمام مدت مراقب هستند که مبادا با حرفی یا رفتاری بهانه ای به دست شما بدهند و ناراحتی و کدورت تازه ای ایجاد شود؟ متاسفانه خیلی از ما به آزردن همدیگر عادت کرده ایم و این عادت آنقدر شدید شده و در شخصیتمان رسوخ کرده است که اصلا متوجه بودنش نیستیم. عجیب تر اینکه طرف مقابلمان هم شاید دیگر متوجه آزردگی اش نمی شود. آخر او هم به رنجیدن و ناراحت شدن عادت کرده است. واقعیت تلخ و تکان دهنده ای است! شاید از خودتان بپرسید: چطور ممکن است کسی به آزرده شدن عادت کند و احساس درد نکند؟! نکته اینجاست که ما آدم ها مهارت زیادی برای تطبیق کردن با محیطمان داریم و اگر روش صحیح سازگاری را نشناسیم خود به خود به سراغ روش های نادرست می رویم. یکی از این تکنیک های محافظت کننده پیچیده این است که برای پیشگیری از رنجش احتمالی، از لحظه ای که ارتباطی را آغاز می کنیم- شاید حتی یک مکالمه ساده - و پیش از فکر کردن به هر چیزی که در این ارتباط به دنبالش هستیم ناخودآگاه همه سیستم عصبی ما شروع می کند به ترسیدن و گارد گرفتن و مراقب بودن تا جایی که بین ما دو نفر آنقدر فاصله روانی ایجاد شود که به احساس امنیت برسیم! غافل از اینکه این واکنش نامحسوس ترس آلود و اضطراب زا بدون آنکه نشانه آشکاری بروز دهد چنان لطمه ای به آرامش ما می زند که در وضعیتی بدتر از قبل قرار می گیریم. به عبارت ساده تر برای داشتن یک تماس و ارتباط چند دقیقه ای، به اجبار سهمی از احساس امنیت و آرامش درونی خود را از دست می دهیم. معامله ای زیان بار برای هر دو طرف. چرا که احساس آرامش حکم پول را ندارد که مبادله آن پرداخت کننده را ندار و دریافت کننده اش را دارا کند بلکه در حکم هوای پاکست که هیچ فرقی نمی کند چه کسی آن را آلوده می کند آنچه قطعا اتفاق می افتد تنگ شدن تدریجی نفس های ماست که چاره ای نداریم جز استشمام اینهمه آلودگی.